0146

منکه آزمونو گند میزدم واسه همین تصمیم گرفتم برم سراغ نازی

از اون ور بریم یکم گردش

رفتیم کوه

خوردم زمین تو دستم هفتا خار رفت

حالا نازی از من دل نازکتر دلش نمیومد نگاه کنه دستمو

آخرش برام دراوردشون

کلی درد داشت اما الان خوب شد

دیگه یکم باهم بودیم تا رفتم خواهرمو برداشتم از آزمون و اومدیم خانه




+یادم نبود جمعه ها ماهی داریم

کاش بیرون یه چیزی میخوردم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد