منکه آزمونو گند میزدم واسه همین تصمیم گرفتم برم سراغ نازی
از اون ور بریم یکم گردش
رفتیم کوه
خوردم زمین تو دستم هفتا خار رفت
حالا نازی از من دل نازکتر دلش نمیومد نگاه کنه دستمو
آخرش برام دراوردشون
کلی درد داشت اما الان خوب شد
دیگه یکم باهم بودیم تا رفتم خواهرمو برداشتم از آزمون و اومدیم خانه
+یادم نبود جمعه ها ماهی داریم
کاش بیرون یه چیزی میخوردم