0275

تفاوت؛ چیزیه که این روزا مایه آزارم شده

همون تفاوتی که خیلی ها حسادت میکنن بهش

خیلی ها هنگ میکنن در مقابلم و تحسینشونو برمی انگیزه

یا حتی اونایی که سعی در خورد کردنم داشتن

بین یه درگیری شدیدم با خودم سر همین تفاوت

ویژگی ای که باعث متفاوت بودنم شده حالا دلیل تنها شدنم شده

+حس خوبی نیست این حس

یا باید بگذرم از آدمای دور و ورم که خودم باشم یا باید خودم نباشم و با اونا باشم

یا به قولی صبر کنم تا اندازه ی خودم پیدا شه که مجبور نباشم خودمو همقد دیگران کنم

اما آیا هست؟

میگه هست شاید دیر شاید دوره

0274

حرف که زیاد هست امّا حرفی که بشه زد کم ـه

+مثل فیلترینگ ، مثل مُمَیّزی اِرشاد، مثل سانسور شدنم

اصلا دوست ندارم :|

هیچ وقت از نوشته های طولانی خوشم نیومد 

بعد یه سوال

0271

معتقدم دل آدما برا کسایی تنگ میشه که توی دورانی که باهم بودن خوب باشند

به عبارت دیگه وقتی برا یکی دلت تنگ نمیشه ینی اون فرد خیلی آدم خوبی نبوده

چون نمیشه یه مدت دورباشی از کسی اما دلت براش تنگ نشه مگه اینکه خیلی بد باشه

آدم برا بدی دلش تنگ نمیشه برا خوبیاس که دل تنگ میشی

___________________________________________________________________________

+از قیدای کاش اگر و اما متنفرم مخصوصا کاش

____________________________________________________________________________

+مَردان فاسد تعبیری بود که برام خیلی جالب بود

دوستی نیست ، دشمنی ـه +اینجا+