0126

آخر ما نفهمیدیم ایشون غیرت دارن؟ ندارن؟

رگ دارن؟ ندارن؟

خوبن؟ خوب نیستن؟

شما خوبین؟ خوب نیستین؟

خانواده خوبن؟  خوب نیستن؟

از اینوزا؟


+رونوشت به بعضی خواننده های در نقش سیب زمینی





+

0125

همانا اینترنت هم ملی شد

قضیه خیلی جدّیه مثل اینکه هم


+ببینید

0124

آ آ آ ه ه ه

الان دارم یادگاری گوش میدم

آه چقدر غم انگیز

آه خدای من







+نمیبینید چقــــــــــدرررر غم انگیزم ؟

جون خودت

شماها چشم بصیرت ندارید

انسانهای بی بصیرتی هستید متاسفم برایتان




+


0123

ای بابا چقد سر خودتو شیره میمالی؟

چار سال که از پسره بزرگتری

رابطه هم دارین


من با اینجور دخترا حرف زدم

اینا اصلا حاضر به گوش کردن حرفات نیستن

و به هیچ وجه قبول نمیکنن حرفاتو

حالا تو زمین و زمانو بهم بدوز که خانوم متوجه شه

و راهو درست بره نع که نع!:دی

شاعر میفرماد چندان که راه دارند و بیراهه میروند بگذار تا روند و ببینند سزای خویش!

خب عاقبت کار به حرفات پی میبرن

بعد میری سراغشون که تو بغلت بگیریشون بهشون بگی باهاتم همیشه

یاد اون روزا میفتن که تو خودتو کشتی و اون قبول نکرد و امروز که باهمه ی توهینات بازم اومده طرفت

و دستتو به گرمی میفشاره ، شرمنده میشی

دو حالت داره یا میفهمی که همش خیرتو میخواسته و دوستیتون جون میگیره یا هم که ازش رد میشی

و دمشون گرم دومی ها که ازمون رد شدن

و تو که برات این چیزا مهم نیست بازم میری طرفشون ناسلامتی دوستشی

الان بیشتر از هر وقت دیگه ای بهت نیاز داره

دوباره دست رد میزنه بهت

تو فکر حال و احوالشو میکنی

یکم میگذره دوباره میری پیشش بازم..

دیگه کم کم با همه ی علاقه ات ازش میگذری

از دور اما مراقبشی

دلت واسش تنگ میشه

یه روزایی از دور  فقط نگاش میکنی و اشک میریزی

چطور اون دوستیتون اون صمیمیتتون اون صفاتون همش دود شد

تو موندی و یه دنیا خاطره از یه دوست 

میدونی رفیقم یه روزی میاد که برمیگردی و تمام این روزا برات تداعی میشه

فقط اون روز نمیتونی برگردی

تمام اون دفعاتی که اومدم سراغتو یادت میاد یادت میاد که چطور ردم کردی

میخوای همه چی رو درست کنی از نو

اما نمیتونی دیگه




0122

می گفت: «نترس بانو!»
من میگویم بترس!



بترس از مردهایی که همه جای خانه شان دستمال کاغذی پیدا می شود.


بترس از مردهایی که انگشت های نوازشگرشان پستی و بلندی های بدن ات را هنرمندانه پیدا می کنند.


بترس از مردانی که روی تخت خوابشان موی زنهای مختلف پیدا میکنی!


بترس از مردهایی که آدامس کبالت توی داشبرد ماشینشان،یا طبقه سوم کتابخانه شان پیدا می شود.


بترس از مردهایی که فرق Always و Alldays را می دانند.


بترس ............از مرد هایی که برای هر مناسبتی یک حوله‌ی نو از توی کمدشان بیرون می‌آورند.


 بترس از مردهایی که روبه روی تو نشسسته اند، پشت میزشان، یک‌هو بلند می‌شوند، می‌آیند و از بالای سرت، دارت ها را از روی صفحه بر می‌دارند، برمی‌گردند پشت میزشان و یکی یکی دارت ها پرت می‌کنند. با آرامش. به طرف صفحه ای که بالای سر تو آویزان است. و البته همیشه به هدف می‌زنند.


 بترس از مردهایی که می‌دانند کِی بگویند: « جان... جانم...»


بترس از مردهایی که با خودشان فکر می‌کنند:« این حلقه‌ی سیاه چیه دور چشماش...» و می‌گویند:« تو چشمات سایه وخط چشم پر رنگی خورده ها بانو!»


بترس از مردهایی که می‌دانند گاهی باید برایت عاشقانه بنوازند و گاهی «یه شب مهتاب» شاملو را بخوانند!.


بترس از مردهایی که حواسشان جمع است،خیلی جمع است، آن‌قدر که وقتی در یک روزِ خاص، می‌آیند دیدن ات، سرخ می‌شوی. از شرم و از لذت.


بانو او کارش را بلد است ..به همه اینگونه است ساده نباش.
برای او مهم نیست جه شکل و شمایلی برای او همین مهم است که زن هستی..


بترس از مردهایی که کنارشان فکر می‌کنی زیباترینی، بهترینی. که وقتی هستند، فکر می‌کنی زندگی شاید چیز دل‌نشینی باشد.


اما نیست".....



 لاقل بانو تشخیص بده این بار به خاطر خدا تشخیص بده که این همانی نیست که باید برای همیشه باشد.